جدول جو
جدول جو

معنی عرق آور - جستجوی لغت در جدول جو

عرق آور
آنچه باعث خارج شدن عرق گردد. دواها که تولید خوی و عرق کنند. مثلا\’ گویند: آسپرین عرق آور است. (یادداشت مرحوم دهخدا). معّرق
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرق سوز
تصویر عرق سوز
سوزش پوست بدن از عرق بسیار، بیماری حاد پوستی که از گرمای سخت و عرق فراوان ایجاد می شود و بیشتر چین های پوست را فرا می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرق خور
تصویر عرق خور
کسی که عرق می خورد، می گسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرق گیر
تصویر عرق گیر
آنکه عرق میوه ها و گیاه ها را می گیرد، عرق کش، پیراهن نازک که زیر پیراهن بر تن می کنند، زیرپیراهنی، پارچه یا حوله ای که عرق بدن را با آن خشک می کنند، پارچه ای که بر پشت اسب در زیر زین می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
شرم آورنده، آنچه سبب شرمندگی شود، خجلت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرق جوش
تصویر عرق جوش
جوش های ریز که به واسطۀ عرق زیاد در پوست بدن پیدا می شود، عرق گز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرگ آور
تصویر مرگ آور
آنچه سبب مرگ شود، مرگ آورنده
فرهنگ فارسی عمید
(فَ دَ)
خارج کردن عرق و خوی. معّرق شدن. مثلا\’ گویند آسپرین عرق میآورد. (از یادداشت مرحوم دهخدا) : اندر یاد کردن تدبیرهای عرق آوردن، یعنی تدبیر خوی آوردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، عرق کردن. خوی کردن:
عرق بر عارضین آرد چو شبنم.
سعدی.
ضحی، عرق آوردن. امطار، عرق آوردن پیشانی کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عرق خورنده. آنکه عرق نوشد. (فرهنگ فارسی معین) ، آنکه معتاد به عرق خوردن است. (یادداشت مرحوم دهخدا). باده نوش. می گسار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
آن چه موجب شرم شود خجلت آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرق خور
تصویر عرق خور
باده خور باده نوش آن که عرق نوشد، باده نوش میگسار
فرهنگ لغت هوشیار
چکیده گیر، رومال، زیرپوش خوی گیر آن که عصاره میوه ها را گیرد عصار، خجل شرمنده، جامه ای نازک که برای خشک کردن عرق بدن پوشند زیر پیراهنی، پارچه ای که بدان عرق پاک کنند دستمال رومال، جامه ای که بر پشت اسب و در زیر زین اندازد، کلاهکی از پارچه به شکل نیم کره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرق دار
تصویر عرق دار
خوی دار کسی که عرق کرده دارای عرق
فرهنگ لغت هوشیار
عمل عرق خوردن، باده نوشی میگساری. یا گیلاس عرق خوری. ظرفی شیشه یی بلوری یا چینی کوچک و ظریف که با آن عرق نوشند
فرهنگ لغت هوشیار
خوی جوش جوشهای کوچک و زیکولی شکل که بر اثر ترشح زیاد بر سطح پوست عارض می شوند عرق جوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرگ آور
تصویر مرگ آور
آنچه تولید مرگ کند مهلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرق جوش
تصویر عرق جوش
جوش های ریزی که در اثر عرق زیاد روی پوست ایجاد می شود، عرق گز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرق گیر
تصویر عرق گیر
زیرپیراهن، دستمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرق خوری
تصویر عرق خوری
((~. خُ))
می خواری، می گساری، نوشیدن نوشابه های الکلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
خجالت آور
فرهنگ واژه فارسی سره
باده خوار، باده نوش، شرابخوار، مشروب خور، میخواره، میگسار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
Disgraceful, Embarrassing, Shameful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
honteux, embarrassant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
vergonzoso, embarazoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
memalukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
अपमानजनक , शर्मनाक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
schandelijk, beschamend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
可耻的 , 令人尴尬的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
vergognoso, imbarazzante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
vergonhoso, embaraçoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
hańbiący, żenujący, haniebny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
ганьба , незручний , ганебний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
schändlich, peinlich, beschämend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
позорный , смущающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شرم آور
تصویر شرم آور
부끄러운 , 창피한 , 부끄러운
دیکشنری فارسی به کره ای